الحاد مدرن چیست؟

ساخت وبلاگ

۱۳۹۹-۱۰-۱۷

الحاد مدرن
یادداشتی از حجت‌الاسلام و المسلمین حمیدرضا شاکرین مدیر گروه منطق فهم دین پژوهشگاه

الحاد در لغت به معنای گریزش از چیزی، و به عبارت دیگر عدول از حد وسط و میل به جوانب دیگر است. در آیاتی از قرآن مجید واژه الحاد به معنای کناره گیری از حقیقت و پویش راه ضلالت و نادرستی به کار رفته است. برای مثال در سوره فصلت آمده است: «إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیاتِنا لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا؛ به درستی آنانکه درباره آیات ما انحراف ورزیده و از مسیر صحیح می‌­گریزند، از ما پوشیده و مخفى نیستند.» و در جای دیگر آمده است: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ؛ و نیکوترین نام‏‌ها [به لحاظ معانى‏] ویژه خداست، پس او را با آن نام‌‏ها بخوانید و آنان که در نام‏هاى خدا به انحراف مى‌گرایند را رها کنید؛ آنان به زودى به همان اعمالى که همواره انجام مى‌‏دادند، جزا داده مى‏‌شوند.» انحراف در اسماء خدا آنست که او را با نام‏هایى که نشان دهنده کاستى و نقص است، بخوانند و یا اینکه صفات خدا از قبیل رازق، خالق، معبود و غیره به دیگران نسبت داده شده و این مفاهیم را ویژه آنها بدانیم؛ چنانکه مشرکان و غالیان چنین می­‌کردند.

در عین حال کاربرد رایج این واژه امروزه، بویژه در مباحث الهیاتی در خداناباوری است. این کاربرد معادل آتئیسم (Atheism) در برابر تئیسم (Theism) است و قریب به معنای زندقه و دهریگری در ادبیات اسلامی است.

پدیده الحاد به اعتبارات گوناگون به اقسام و گونه‌های مختلفی تقسیم شده است؛ از جمله به الحاد نظری و عملی، دوستانه و مهاجم، سلبی و ایجابی و… از جمله تقسیمات آن عبارت است الحاد سنتی یا کلاسیک و الحاد جدید یا مدرن.

بر اساس دانشنامه آزاد ویکی‌­پدیا الحاد جدید یا مدرن اصطلاحی است که در سال ۲۰۰۶ توسط ژورنالیست شکاک گَری ولف برای اشاره به وضعیت ترویج شده توسط برخی از ملحدان قرن بیست و یکم به کار رفته است. الحاد مدرن توسط اندیشمندان و نویسندگانی بسط یافته است که دین را هم‌ردیف، خرافه‌­پرستی و خردگریزی، حماقت و… قرار داده و بر عدم تساهل، لزوم نقد و مقابله با دین و آثار آن در حکومت، تعلیم و تربیت و سیاست تاکید می­‌کنند. شماری از این نویسندگان که به چهار چابک‌سوار الحاد مدرن اشتهار یافته‌­­اند عبارتند از: سام هریس، دنیل دنت، ریچارد داوکینز و کریستوفر هیچنز.

برخی از محققان مانند هات، ریچارد اوسلینگ، اتران، راس و… در اینکه الحاد جدید به لحاظ نظری و معرفتی تفاوتی اساسی با الحاد سنتی داشته و پیشبرد معرفتی یا گونه جدیدی از آن را به نمایش گذارد انکار کرده‌­اند. در عین حال با بررسی آنچه در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم رخ نموده می‌­توان گفت ویژگی‌های زیر در جریان الحاد جدید ظهور و بروز بیشتری دارد:

  1. رویکرد اثباتی به معنای خروج از موضع شک و ندانم گویی و تلاش برای اثبات نبودن خدا و مطرح نمودن بی‌­خدایی به صورت یک عقیده مدلل؛ هر چند این تلاش‌ها تاکنون ناکام بوده و دستاورد درخور توجهی نداشته است.
  2. رویکرد تهاجمی به دین، دین ستیزی رادیکال و آن را پدیده­ای خطرناک معرفی کردن، فریادگر تعارض علم و دین و تلاش و تبلیغ گسترده برای حذف آن؛
  3. فلسفه گریزی و تکیه انحصاری به روش تجربی؛
  4. بسط الحاد از طریق دانش تجربی و ابزارهای مدرن، و استخدام علوم تجربی در جهت نظریه‌پردازی ماتریالیستی و الحادی؛
  5. تلاش برای تبیین طبیعی و فیزیکال همه چیز، بویژه برگ‌های برنده دینداران، مانند مساله نفس، اخلاق، معنویت، معنای زندگی و حتی مساله خدا و دین.

در موارد ذکر شده بالا آنچه اهمیت و جلوه بیشتری دارد دین ستیزی حاد و افراطی الحاد جدید است. به عبارت دیگر این جریان یک جنبش ضد دینی رادیکال و استراتژی سیاسی متعصبانه و لجاجت آمیز است که همه خدمات و حسنات دین را نادیده می­‌گیرد و در پی ایجاد جامعه لیبرالیستی تام در غیاب دین است. رویکرد فوق از منظرهای مختلفی مورد نقد واقع شده است از جمله: (۱) ارتکاب خطاهای متعدد منطقی در نقد دین، (۲) تبدیل شدن به جریانی ایدئولوژیک و جزمی و به تعبیری شبه دین، برخلاف آنچه شعار مخالفت با آن را سر می­‌دهد. (۳) مواجهه نامسئولانه و غیراخلاقی با دین. +++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

۱۳۹۹-۰۲-۲۷

نشست علمی « بررسی و نقد ادلّۀ جدید الحاد » ، پنج شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۸ با حضور صاحب‌نظران، محققین، طلاب و دانش‌پژوهان حوزوی و دانشگاهی در سالن اجتماعات مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.

در این نشست علمی حجت الاسلام والمسلمین دکتر حمید رضا شاکرین، جناب آقای دکتر رضا اکبری و جناب آقای دکتر سید حسن حسینی به عنوان کارشناسان بحث و جناب حجت الاسلام والمسلمین دکتر سیّد فخرالدّین طباطبایی به ‌عنوان دبیر علمی در خصوص موضوع یاد شده به تبادل‌نظر و بیان دیدگاه‌های خود پرداختند که متن کامل نشست در پی می آید.

دبیر علمی: بسم الله الرّحمن الرّحیم

بسیار مفتخریم که در خدمت طلاب عزیز و دانش­پژوهان گرامی هستیم. اساتید فنّ افتخار دادند و به این جلسه تشریف آوردند تا إن شاء الله پیرامون بررسی و نقد الحاد جدید بحث کنیم.

در تاریخ بشر همواره بحث خداباوری مطرح بوده است و گروه­های مختلف انسانی به گونه­های مختلف این بحث را در بین خود داشته­اند. در کنار خداباوری، بحث­های خداناباوری و الحاد نیز مطرح بوده است. با ظهور فرهنگ جدید غرب و با تناسب مؤلّفه­هایی که این فرهنگ دارد با سبک­های جدیدی از الحاد مواجه هستیم. با توجّه به گفت­و­گوهای علمی صورت گرفته میان ایران و فرهنگ غرب، بحث از الحاد نیز به تدریج وارد مباحث دانشگاهی و فضای مطالعاتی ایران می­شود.

امروز قصد داریم پیرامون مفهوم­شناسی الحاد جدید بحث کنیم و بعضی از ادلّۀ آن را مورد بررسی و نقد قرار دهیم. در خدمت سه تن از اساتید هستیم: آقای دکتر سیدحسن حسینی سروری استادتمام گروه فلسفۀ علم دانشگاه صنعتی شریف، آقای دکتر رضا اکبری استادتمام دانشکدۀ الهیات دانشگاه امام صادق و آقای دکتر شاکرین دانشیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه. هر سه بزرگوار در این زمینه مطالعات و دغدغه­هایی دارند.

ابتدا هر یک از بزرگواران با توجّه به تخصّص­شان در این زمینه طرح بحث کنند. سپس پرسش و پاسخ خواهیم داشت و در نهایت اساتید بزرگوار بحث را جمع­بندی خواهند کرد.

دکتر اکبری: برای بنده نیز باعث افتخار است که در این جلسه حضور دارم. امیدوارم این مباحث ذهن دوستان را نسبت به پاسخ­گویی به مباحث جدیدی که در فضای دینی و علمی کشور مطرح است دغدغه­مند کند.

در دورۀ معاصر بحث الحاد الگوهای مختلفی پیدا کرده است و به تبع آن اصطلاحات مختلفی در این زمینه مطرح شده است. یکی از این اصطلاحات الحاد سلبی[۱] است. این اصطلاح را آنتونی فلو[۲] مطرح کرد و منظور او این بود که پیش از اینکه سراغ ادلّۀ اثبات خدا برویم باید ابتدا ببینیم که می­خواهیم در مورد چه چیزی دلیل بیاوریم؛ به تعبیر قدمای ما مقام «ما شارحه» بر مقام «هل بسیطه» مقدّم است. الحاد سلبی به این معناست که فرد نه به نحو ایجابی، نه به نحو سلبی و نه حتّی به نحو شکّاکانه هیچ حکمی دربارۀ خدا ندارد زیرا اصلاً نمی­داند که دربارۀ چه چیزی بحث می­شود.

از نظر او متدیّنان ابتدا باید توصیف درستی از خداوند ارائه کنند به گونه­ای که این مفهوم یک مفهوم خودمتعارض نباشد، بعد از آن سراغ ادلّه بروند. ادلّه نیز نباید با یک الگوی خطّی مطرح شود بلکه باید گفت­و­گو صورت گیرد، شما استدلال کنید و طرف مقابل پاسخ دهد و بر عکس. همچنین این گفت­و­گو یک گفت­و­گوی گشوده است و معلوم نیست که در نهایت چه اتّفاقی بیافتد؛ ممکن است فرد خداباور منکر خدا شود یا فرد خداناباور وجود خدا را بپذیرد. خود آنتونی فلو در نهایت وجود خدا را پذیرفت گرچه هیچ دینی را قبول نکرد. در مورد مطالبی که اخیراً منتشر شده نیز این بحث وجود دارد که آیا خودش آنها را نوشته است یا دستیارش.

ویلیام ال. رو[۳] نیز الحاد دوستانه[۴] را مطرح کرد. مقصود او این بود که ادلّۀ مطرح شده در زمینۀ الحاد حدّاکثر می­توانند نشان دهند که خداوند مورد قبول ادیان با صفات اطلاقی خیرخواهی، علم و قدرت قابل اثبات نیست. امّا این ادلّه لزوماً نمی­توانند وجود خداوندی با خیرخواهی، علم و قدرت محدود در ماوراء عالم مادّه را ابطال کنند.

تقابل با خداباوری[۵] اصطلاح دیگری است که گاهی به کار برده می­شود. نمونۀ جدّی این نوع الحاد در شوروی و در میان گروه­های کمونیستی دیده می­شد که از تمامی ابزارها نظیر فیلم، طنز، تخریب و … برای تقابل جدّی با خداباوری استفاده می­شد. گاهی اوقات از آن به جامعۀ خدازدوده و الحادزده[۶] تعبیر می­شود.

امروزه نیز از تعبیر الحاد ستیزه­جویانه[۷] استفاده می­شود. این نوع الحاد به تئوری صرف اکتفا نمی­کند بر گفت­و­گو و عمل تأکید دارد. با شدّت هر چه بیشتر ابتدا در مقام معرفت و سپس در مقام عمل باید هر گونه سمبل­های خداباوری را از جامعه بزداییم. گام اول را باید در فضاهای علمی برداشت و دانشمندان باید به این عرصه وارد شوند. گام­های بعد باید توسّط افرادی که در لایه­های دیگر جامعه کار می­کنند برداشته شود.

الحاد عملی[۸] اصطلاح دیگر در این زمینه است. این دیدگاه یک دیدگاه توصیه­ای است که می­گوید فارغ از اینکه خدا وجود داشته باشد یا نه، در مقام عمل باید به گونه­ای رفتار کنیم که گویا اساساً وجود خدا برای ما موضوعیّتی ندارد. به عبارت دیگر توصیه می­کند که وجود یا عدم وجود خدا را در نگاه اجتماعی­مان دخالت ندهیم و در مقام عمل فارغ از اینکه خدا هست یا نه عمل کنیم.

این الگوی الحاد را نباید با خداناباوری پراگماتیستی[۹]خلط کرد. خداناباوری پراگماتیستی بر مبنای دیدگاه­های پراگماتیستی که در مورد ملاک صدق در آمریکا مطرح شده بود شکل گرفته است. طبق دیدگاه پراگماتیستی ملاک صدق یک باور لزوماً مطابقت با واقع نیست بلکه باید دید که آیا آن باور آثار عملی دارد یا نه. خداناباوران پراگماتیستی نیز معتقدند از آنجا که وجود خدا آثار عملی چندانی در زندگی ما ندارد بنابراین اعتقاد به او وجود او ضرورتی ندارد. اگر این مطلب را ملاک صدق قرار دهیم معنای آن این است که چون آثار عملی چندانی برای ما ندارد و نمی­تواند دغدغه­های وجودی ما را پاسخ دهد عملاً چنین خدایی وجود ندارد.

گاهی اوقات اصطلاح apatheism به کار می­رود که ریشۀ یونانی دارد و به معنای بی­توجّهی و دغدغه­مند نبودن نسبت به خداباوری است. این دیدگاه چیزی را توصیه نمی­کند بلکه در گام اول یک بحث روان­شناسی مطرح می­کند. اینکه چرا ما باید دربارۀ وجود و عدم وجود خدا بحث و استدلال کنیم یا به بررسی استدلال­های له و علیه این مسئله بپردازیم. این دیدگاه گونه­ای بی­توجّهی معرفتی به مباحث ناظر به خداوند دارد.

اصطلاح الحاد ایجابی[۱۰] نیز در مورد کسانی به کار می­رود که می­گویند خدا وجود ندارد و برای این اعتقاد خود دلیل می­آورند.

اینها برخی از اصطلاحات و الگوهایی است که در زمینۀ الحاد وجود دارد. باید تک­تک آنها را مورد بررسی قرار دهیم و ببینیم که کدام­یک از آنها بعد معرفتی، عاطفی، جامعه­شناختی و … دارد. کدام­یک از آنها حالت ستیزه­جویانه دارد و کدام­یک از آنها همراه تسامح در مقام زیست اجتماعی است. هر یک از اینها باید از منظر روان­شناسی، جامعه­شناسی، فلسفۀ دین و … مورد بررسی قرار داد و بحث­های مختلفی در این زمینه وجود دارد.

در دورۀ معاصر عدّه­ای بر این عقیده­اند که خداباوری آثار منفی­ای برای فرد و جامعه در پی خواهد داشت. فارغ از اینکه اساساً خدایی وجود داشته باشد یا نه، کسی که خدا را می­پذیرد در زندگی فردی و اجتماعی خود گرفتار پیامدهای منفی آن می­شود. اگر این­طور است پس چرا باید خدا را قبول کرد؟ به تبع آن زمینه­ای برای مخالفت با خداباوری فراهم می­شود.

همان­طور که پاسکال و جیمز استدلال­های عمل­گرایانه برای خداباوری ارائه کردند، استدلال­های عمل­گرایانه برای خداناباوری نیز مطرح می­شود که فهرست­وار به نمونه­هایی از آن اشاره می­کنم. هر یک از اینها دنیایی از مباحث دارد که اگر پیگیری کنید متوجّه خواهید شد که وقتی در درس معارف دانشگاه از برهان صدّیقین صحبت می­کنید دانشجو به چه چیزهایی فکر می­کند و چرا نمی­تواند با شما ارتباط برقرار کند.

۱- عدّه­ای می­گویند خداباوری آزادی شناختی و آزادی کنشی را از انسان می­گیرد. اگر کسی خداباور باشد دیگر نمی­تواند هر چیزی را که دوست دارد باور کند و هر طور که می­خواهد عمل کند. در حالی که آزادی یکی از اساسی­ترین ارزش­های زیست انسان است و اگر انسان آزادی نداشته باشد و خود را محدود کند در واقع گویا انسانیّت خود را لگدمال می­کند.

این نوع استدلال­ها معمولاً در میان فیلسوفان قارّه­ای، در ادبیات سارتر و آلبر کامو و در برخی رمان­ها و داستان­ها طرح می­شوند. در حال حاضر یکی از بحث­های مهمّ این است که آیا رمان و قصّه­نویسی جزء ادبیات است یا فلسفه. نمی­توانیم داستایوفسکی و تولستوی بخوانیم و بگوییم اینها فلسفه نیستند. مباحث داستایوفسکی پیرامون رنج در برادران کارامازوف فلسفه است که در قالب ادبیات مطرح شده.

۲- عدّه­ای دیگر نظیر هیوم می­گویند پذیرش خدا به معنای آن است که خودمان را یک وجود درجۀ دوم بدانیم. گویا کسی پس سر انسان زده و گفته باشد تو دویی نه یک. این امر اقتضائاتی را برای رفتارهای انسان در پی خواهد داشت.

۳- عدّه­ای با نگاه جامعه­شناختی پیرامون وقایع تاریخی بحث می­کنند و می­گویند در طول تاریخ، خداباوران معمولاً نخستین کسانی بودند که جلوی پیشرفت علمی را گرفتند.

۴- خداباوری گاهی باعث اختلال­های روانی می­شود و فرد همواره احساس گناه می­کند و خود را مورد مذمّت قرار می­دهد. این فرد بعد از مدّتی دچار عقده­های روانی می­شود. فروید روی این مسئله بسیار تأکید می­کند و می­گوید دین و خداباوری شاید در دوره­ای می­توانست به جامعه کمک کند امّا ما در حال گذر از این دوران هستیم و باید به سمت امور دیگری برویم.

۵- عدّه­ای نظیر هاوکینگ[۱۲] و طرفداران نظریّۀ داورین می­گویند اهل ایمان عملاً نسبت به دیگران خشن می­شوند. داوکینز[۱۳] بر اساس کلمۀ ژن[۱۴] اصطلاح Meme را برای باورهای دینی ایجاد کرده است؛گویا باورهای دینی به نحو ژنتیکی از افراد منتقل می­شوند. او از آنها به ویروس ذهنی تعبیر می­کند و می­گوید همین که فرد در یک فضای دینی ـ اعمّ از خانواده یا جامعه ـ قرار می­گیرد این ویژگی را پیدا می­کند. این فرد وقتی می­خواهد در مورد خداناباوران اظهار نظر کند ابتدا به آنها فحش می­دهد و حرف­های زشت می­زند بعد می­گوید آنها اخلاق را رعایت نمی­کنند؛ یعنی خودش با فحش شروع می­کند و بعد از اخلاق دم می­زند. یا می­گوید اگر بخواهیم چیزی را به کسی نسبت بدهیم باید برای آن دلیل داشته باشیم امّا خودش ابتدا فحش و نسبت ناروا می­دهد بعد دنبال دلایل آنها می­گردد.

داوکینز تعبیر ویروس ذهنی را به کار می­برد و پذیرش خدا چنین مشکلاتی را با خود به دنبال خواهد داشت.

۶- پذیرش خدا مستلزم پذیرش محدودیّت شناختی برای انسان و قبول این مسئله است که انسان توانایی شناخت کلّ واقعیّت را ندارد. به این ترتیب قسمت­هایی از واقعیّت از حیطۀ شناخت انسان خارج خواهد شد و چون آن واقعیّت اصل است و سایر امور فرع، عملاً راه واقعیّت بر ما بسته می­شود و در واقع هیچ چیز را نمی­شناسیم. استقلال اخلاقی[۱۵] انسان زیر سؤال می­رود و خودش از موضوعیّت خارج می­شود، زیرا باید ببیند خدا چه می­گوید و به آن عمل کند. مهم­تر از همه اینکه انسان زندگی خصوصی[۱۶] نخواهد داشت زیرا خدا omniscient است و در همه­جا هست و در همۀ جزئیات زندگی انسان حضور دارد و به همۀ امور انسان نظر می­کند.

۷- عدّه­ای وجود خدا را می­پذیرند امّا او را دشمن بشر می­دانند و معتقدند که باید با خدا مبارزه کرد.

۸- عدّه­ای نیز دین را یک امر خطرناک می­دانند به این دلیل که پذیرش آن به عدم تسامح و محدودیّت آزادی منجر می­شود و فرقه­گرایی، تنفّر، سرکوب، نژادپرستی، فرودست­پنداری زنان و عدم تساوی جامعه (در بحث جزیه) را به وجود می­آورد. آزادی فکر را محدود می­کند و باعث صرف هزینه­ها در تبلیغات و عدم توجّه به فقر اقتصادی مردم می­شود. انسان بی­پناه می­شود و خودش نمی­تواند برای خودش کاری انجام دهد و باید امور را به خدا بسپارد. باید به دنبال کسب قدرت باشیم تا بتوانیم دین­باوری، فرقه و الگوی فکری خودمان را حاکم کنیم.

۹- کشورهای مختلفی نظیر سوئد و … که دچار ضعف خداباوری هستند به لحاظ زندگی اجتماعی، سلامت، درمان، آموزش و … در بهترین وضعیّت قرار دارند و کشورهای خاورمیانه که ادّعا می­کنند باورهای دینی دارند در بدترین وضعیّت به سر می­برند.

در قسمت دوم بحث­ام سعی می­کنم به این استدلال­ها پاسخ دهم. توضیح خواهم داد که در این استدلال­ها خلط­هایی صورت گرفته است و ما باید چه کنیم.

دبیر علمی: بسیار متشکّریم. در خدمت آقای دکتر حسینی هستیم. یکی از دغدغه­های مهمّ علمی ایشان مباحث نظریّۀ تکامل و حواشی آن است. اینکه آیا این نظریّه با خداباوری سازگار است یا ناسازگار، ادلّۀ الحاد تا چه حدّ قابل پذیرش است و در چه مواردی قابل خدشه است و …. مقالات و کتب مختلفی در این زمینه به رشتۀ تحریر درآورده­اند.

دکتر حسینی: سلام علیکم. بسم الله الرّحمن الرّحیم

آقای دکتر اکبری به اقسامی از الحاد اشاره کردند. امّا در یک تقسیم­بندی کلّی الحاد یا خداناباوری را به فلسفی و علمی تقسیم می­کنند. مراد از خداناباوری فلسفی ادلّۀ انکار خدا از ناحیۀ فلسفه است. مهم­ترین نظریّه­پرداز این عرصه آنتونی فلو است که به آن اشاره شد. در این خصوص به مطلبی اشاره می­کنم و بعد وارد نظریّۀ تکامل می­شوم که در قسم دوم یعنی خداناباوری علمی جای می­گیرد. نظریّۀ تکامل از علم طبیعی ناشی می­شود و چون با علم سر­و­کار بیشتری داریم در جامعۀ ما پذیرش و شیوع بیشتری دارد و در آینده نیز گسترده­تر خواهد شد.

کار ویژۀ آنتونی فلو در اثبات خداناباوری توجّه او به مفهوم خدا است. تا پیش از او هم گفته می­شد که خدا وجود ندارد و برای آن استدلال­هایی اقامه می­شد، امّا او در کتاب خدا و فلسفه[۱۷] این بحث را مطرح می­کند که مفهوم خدا مانند مفهوم مربّع-دایره یک مفهوم خودناسازگار و خودمتعارض است. زیرا از یک طرف خدا را خیر و قدرت مطلق می­دانیم و از طرف دیگر شاهد شرور و رنج­ها هستیم. بر این اساس مفهوم خدا ناسازگار است و دیگر نوبت به بحث­های بعدی نمی­رسد. این یکی از ویژگی­های او نسبت به سایر کسانی است که در این زمینه بحث کرده­اند.

همچنین او اصل The Presumption of Atheism را اقامه می­کند. طبق این اصل فرض بر آن است که خدا نیست و اگر کسی معتقد به وجود خدا است باید ادلّۀ خود را اقامه کند. ایشان در آثار خود همۀ ادلّۀ اقامه شده برای اثبات وجود خدا را ردّ می­کند. البتّه ایشان در نهایت به خداباوری گرایش پیدا می­کند. در مورد دورۀ خداباوری ایشان و کتابی که در این زمینه نوشته است بحث­های زیادی وجود دارد. هر چند ایشان از دیدگاه خود دربارۀ الحاد بازگشته باشد الحاد «فلو» هنوز یک نظریّۀ مطرح است.

بحث اصلی من در مورد الحاد علمی و به طور خاصّ تکامل داروینی است. مقصود از الحاد علمی خداناباوری­ای است که از ناحیۀ علم شکل می­گیرد. در اینجا بعضی از مفاهیم داروینی را توصیف می­کنم.

منشأ انواع (۱۸۵۹) مهم­ترین کتاب داروین است که در زمان خود او ۶ بار منتشر و قبل از انقلاب توسّط آقای فرهیخته به فارسی ترجمه شده است. یکی از مفاهیمی که داروین در این کتاب مطرح می­کند انتخاب طبیعی[۱۸] است. این مفهوم یکی از کلیدواژه­های این کتاب است که بیش از ۳۰۰ بار به کار رفته. انتخاب طبیعی در مقابل اعتقاد به وجود یک طرّاح هوشمند برای عالم است. توصیف داروین از انتخاب طبیعی توصیف به غیرشعورمند[۱۹] است. این توصیف نیز حدود ۳۰ بار در کتاب او تکرار شده است. مرحوم فرهیخته آن را به لاشعور ترجمه کرده است؛ یعنی هیچ­گونه شعوری ندارد.

این اصطلاح به خوبی نشان می­دهد که داروین در مورد فرآیند مکانیزم گونه­زایی و شرایطی که در محیط زیست اتّفاق می­افتد چه ایده­ای را دنبال می­کند. به اعتقاد وی این یک مسیر طبیعی است که هیچ غایتی را دنبال نمی­کند و مبتنی بر وجود طرّاح قبلی هم نیست.

بعد از داروین در مورد ماهیّت انتخاب طبیعی توضیحاتی داده شده است. البتّه اینکه داروین چطور به این مفهوم و ایده رسیده است در همین کتاب بحث شده است. داروین از طریق انتخابی که آن را انتخاب مصنوعی[۲۰] یا انتخاب از ناحیۀ بشر می­نامد به این ایده می­رسد.

در مورد اعتبار استدلال داروین بحث­های زیادی در فلسفه و فلسفۀ علم مطرح و مقالات زیادی نگاشته شده است.

نکتۀ مهمّ این است انتخاب طبیعی عبارت است از سازگاری و تولید مثل. در جایی که سازگاری وجود داشته باشد گونه­ها یا ویژگی­های آنها باقی می­مانند و اگر سازگاری وجود نداشته باشد گونه­های زیستی و ویژگی­ها از بین می­روند. مثلاً اینکه کانگورو برای نگهداری از بچّه­اش کیسه­ای دارد بر اساس سازگاری است نه طرّاحی. کانگوروهایی که برای محافظت از فرزندان­شان کیسه داشتند برای تولید مثل بیشتر به سازگاری رسیدند. همین امر باعث شد که این گونه با این ویژگی در نسبت با کانگوروهایی که این ویژگی را نداشتند بیشتر دوام بیاورند.

بنابراین طبق تعریف دقیقی که در فلسفۀ زیست­شناسی از مکانیزم و ساز­و­کار انتخاب طبیعی گفته می­شود میان سازگاری و تولید مثل یک فرآیند علّی وجود دارد. این رابطۀ علّی اصلاً یک رابطۀ ضروری نیست که بخواهیم احکام فلسفی بر آن بار کنیم. در تفاسیر جدید زیست­شناسی از این رابطه به یک رابطۀ تمایل­گرایانه تعبیر می­شود. به این معنا که در اکثر موارد ـ و نه لزوماً در همۀ موارد ـ این رابطه برقرار است. به همین دلیل زیست­شناسی جدید که تکمیل زیست­شناسی داروینی است نسبت به اصول جدید باز است. ممکن است در جایی این فرآیند علّی وجود نداشته باشد؛ یعنی واقعاً سازگاری نباشد امّا تولید مثل بیشتری اتّفاق بیافتد. این مورد رانش ژنتیکی یا اصل رانش نامیده می­شود. اتّفاقات دیگری در محیط زیست رخ می­دهد که از این قاعده تخطّی می­کند امّا باز هم در مکانیزم تکامل­گرایانه تفسیر می­شود.

انتخاب طبیعی که داروین نسبت به آن بسیار حسّاس بود با تعابیر غیرشعورمند، غیرطرّاح­گونه و فاقد طرّاحی قبلی معرّفی شده است و در همین­جا یک ناسازگاری جدّی وجود دارد. ما از زیست­شناسی و ادّعای زیست­شناسانه صحبت می­کنیم و نمی­توانیم بلافاصله مفروضات متافیزیکال بر آن بار کنیم. این کار ساده­ای نیست که بگوییم در سطح زیست­شناسی این­طور است و در سطحی دیگر به گونه­ای دیگر. این مسئله در زیست­شناسی با اصلی به نام اصل طبیعت­گرایانه یا اصل بستار فیزیکی[۲۱] تبیین می­شود و رابطۀ علّی در علم فقط در عالم طبیعت قابل مشاهده است. عوامل دیگر که همان عوامل ماوراء طبیعی یا عوامل مجرّد هستند و در رأس همۀ آنها خدا است ـ حتّی اگر وجود داشته باشند ـ را نمی­توان وارد تحلیل علمی کرد.

ما با زیست­شناس سر­و­کار داریم نه با فیلسوف، و زیست­شناس در سطح تبیین یک طبیعت­گرا است. پذیرش طبیعت­گرایی به معنای پذیرش بستار فیزیکی است. بستار فیزیکی یعنی فرآیند علّی را فقط در عالم طبیعت می­توان مشاهده کرد و فروض زاید باید حذف شوند. حذف فروض زاید باعث می­شود که نسبت به خداباوری ناسازگار باشد هم از این جهت که غایت ندارد و هم از این جهت که طرّاحی قبلی ندارد.

در یک آزمایش فکری اگر عالم طبیعت را بازنشانی کنیم و آن را به چند میلیون یا چند میلیارد سال قبل بازگردانیم شاید تولید مثل گونه­ها به گونه­ای دیگر اتّفاق بیافتد؛ هیچ رابطۀ ضروری و جبرگرایانه[۲۲] در این عالم وجود ندارد.

ارنست مایر[۲۳] که از تکامل­گرایان بسیار افراطی است در مقاله­ای به نام علّت و معلول در زیست­شناسی[۲۴] می­گوید علّت و معلول در زیست­شناسی را نمی­توان بر اساس علّت و معلول فیزیکی تفسیر کرد چه رسد که بخواهیم بر اساس علّت و معلول فلسفی تبیین کنیم. چون علّت و معلول در زیست­شناسی در مقام طبیعت هستند.

بنابراین، گرچه زیست­شناسانی نظیر مایکل بی­هی، دمسکی و … به دنبال طرّاحی هوشمند در طبیعت می­گردند، یک جریان بسیار حدّاقلّی است و جریان غالب این است که فرآیند انتخاب طبیعی را غیرهوشمند و بدون غایت امّا دارای کارکرد[۲۵] می­داند. همۀ خصوصیّات و ویژگی­های گونه­ها کارکرد خاصّ خود را دارد، مثلاً تیزی منقار کارکردی دارد. امّا اینها هیچ غایتی ندارند؛ یعنی این­طور نیست که به منظور تبدیل گونه­های زیستی به صورت فعلی­شان پیش رفته باشد.

درخت حیات داروین نیز یکی از مواردی است که بین زیست­شناسی معاصر با خداباوری و مسئلۀ انسان ناسازگاری ایجاد می­کند. بر اساس این همۀ گونه­ها به یک یا چند گونه ختم می­شوند، هیچ دست دیگری در آفرینش در کار نیست، هیچ اتّفاق ماوراء طبیعی­ای رخ نمی­دهد، گونه­ها و ویژگی­های آنها در مسیر طبیعی خودشان پیش رفته­اند و انسان نیز در این میان یک موجود استثنایی نیست.

درخت حیات نیز با خداباوری ناسازگار است. البتّه ممکن است خدا و مفهوم آن را آنقدر تقلیل بدهیم که تا همۀ این ناسازگاری­ها حلّ شود، ولی آن خدا دیگر خدا نخواهد بود. مقصود از خدا همان خدای مطرح در ادیان ابراهیمی است که تشخّصی دارد و صفات معیّنی را می­توان برای آن در نظر گرفت. امّا اگر مفهوم خدا را بر اساس خداباوری باز[۲۶] یا Improcess theology تفسیر کنیم شاید مسئله به گونه­ای دیگر باشد، گرچه آنجا نیز تعارضاتی وجود دارد.

همسر داروین فرد بسیار متدیّنی بود و داروین در نامه­های خود می­نویسد رعایت حال همسر و بستگان­ام را می­کردم که نظرات­ام نسبت به دین آنچنان ساختارشکن نباشد. امّا در دو جای کتاب منشأ انواع انسان را مشابه سایر گونه­ها می­داند و هیچ مقام خاصّی برای او قائل نیست.

در تبار انسان[۲۷] که حدود ۱۲ سال بعد از منشأ انواع نگاشته و به فارسی نیز ترجمه شده است. داروین در این کتاب می­گوید انسان در مکانیزم انتخاب طبیعی هیچ فرقی با سایر گونه­ها ندارد. حتّی ویژگی­های فرهنگی، انسانی و اخلاقی نیز در فرآیند تکامل دیده شده است. در این کتاب از ایثار سخن می­گوید و اینکه انسان حاضر است به خاطر وطن، خانواده و هم­نوع­اش کشته شود. سپس این ایثار و فداکاری را در گونه­های دیگر نیز جست­و­جو می­کند و نشان می­دهد. بنابراین انسان حتّی در ویژگی­های دینی و فرهنگی نیز مانند سایر گونه­هاست. البتّه سازگاری­های او با هوش برترش نسبت مستقیمی دارد. این سخن با خداباوری و ادبیات به کار رفته در متون مقدّس پیرامون مقام انسان ناسازگاری جدّی دارد.

در این بحث، تأکید من بیشتر بر این سه مورد بود که عمدتاً در آثار داروین به چشم می­خورد. در حال حاضر در مورد مقولات مرتبط با دین تبیین­های تکاملی بسیار مفصّلی وجود دارد. مثلاً میمتیک[۲۸] یکی از سه جریانی است که تکامل فرهنگی را توضیح می­دهد. امّا جریان علمی جریان قالب است و با توجّه به اینکه در کشور ما علم نوعی تقدّس و محبوبیّت دارد این مباحث در میان نسل جوان دانشگاهی و حتّی دانشجویان غیرمرتبط به نحو جدّی مطرح است.

من مطمئن هستم که شما در ذهن­تان پاسخ­های فلسفی آماده کرده­اید و به ویژه می­خواهید بر اساس فلسفۀ اسلامی از علّت اولی و علّت ثانیه و تفکیک سطوح سخن بگویید. امّا پیشاپیش بگویم که از جانب فلسفۀ اسلامی و طور کلّی فلسفه نمی­توانید به این پرسش­ها پاسخ دهید چون در واقع سخن­تان شنیده نخواهد شد. چنین پاسخ­های متافیزیکال در غرب نیز وجود دارند امّا به درد حلّ این تعارض نمی­خورند. اگر بگویید دو سطح وجود دارد و یک سطح با سطح دیگر متفاوت است مخاطب شما خواهد گفت من اصلاً آن سطح را نمی­شناسم، آن را در طبیعت به من نشان بده؛ همان کاری که مایکل بیهی[۲۹] انجام می­دهد. او با استشهاد به تاژک باکتری می­گوید پیچیدگی­های خاصّ این تاژک نمی­تواند با فرآیند تکاملی داروین تبیین شود. شما اگر بتوانید این ناسازگاری را بر اساس علم حلّ کنید سخن­تان شنیده خواهد شد.

دبیر علمی: بسیار متشکّرم. ما از اساتید خواهش کردیم که بسیار واضح صحبت کنند و نقاط اصطکاکی که ما طلبه­ها باید به آنها واقف باشیم را گوشزد کنند. از نکاتی که فرمودید بسیار سپاسگزارم. به طور خلاصه آقای دکتر الحاد را به فلسفی و علمی تقسیم کردند. نمایندۀ مهمّ الحاد فلسفی آقای آنتونی فلو هستند که استدلال­های خاصّ خودش را طرح کرده است. وی در پایان عمرش کتاب کوچکی به نام There is a God نوشت که توسّط آقای دکتر حسینی ترجمه شده است. فلو خداباور می­شود ولی نه از نوع خداباوری ما بلکه از نوع دئیستی که در اینجا نمی­توانم در مورد آن توضیح بدهم.

آقای دکتر حسینی نظریّۀ تکامل و اصطکاک آن با خداباوری را به طور واضح توضیح دادند و فرمودند که ما باید چه کنیم. نکتۀ اساسی و نتیجه­گیری نهایی ایشان این بود که نوع خداباوری ما گرچه درست باشد مسموع نیست. دلیل آن این است که ذهنیّت علمی در مخاطب ما رسوخ کرده است.

در خدمت آقای دکتر شاکرین هستیم. قرار است ایشان به بخشی از الحاد علمی بپردازند. آقای دکتر حسینی الحاد علمی از زاویۀ نظریّۀ تکامل را مطرح کردند، ایشان می­خواهند به طرح بحث فیزیکی بپردازند. نمایندۀ بزرگ این بحث آقای استیون هاوکینگ است که دو کتاب مهمّ وی با عنوان طرح بزرگ[۳۰] و تاریخچۀ زمان[۳۱] چاپ شده است. نکات لازم را از آقای دکتر شاکرین خواهیم شنید.

دکتر شاکرین: بسم الله الرّحمن الرّحیم

بسیار خوشحال­ام که در محضر عزیزان هستم. از فرمایش سروران بزرگوار استفاده کردم.

به عنوان مقدّمه عرض کنم که در مباحث مربوط به خدا، بیشترین تلاش جریان الحادی در گذشته ـ به ویژه هیوم که یکی از چهره­های برجستۀ این جریان است ـ تشکیک در ادلّۀ وجود خدا بود. امّا جریان جدید حالت تهاجمی به خود گرفته است و سعی دارد علاوه بر ایجاد تشکیک در ادلّۀ خداباوران برای نفی وجود خدا یا عدم حاجت به او دلیل بیاورد. این ادلّه بر دو قسم است:

  • ادلّۀ فلسفی که تلاش می­کند بگوید خدا نیست یا اساساً نمی­تواند باشد.
  • ادلّۀ علمی به دنبال تبیین طبیعی جهان است و می­گوید دیگر به فرض وجود خدا نیاز نداریم. ما می­توانیم جهان را به گونه­ای تبیین کنیم که در آن تبیین خدایی نباشد نه اینکه وجود خدا را قاطعانه رد کنیم.

آقای استیون هاوکینگ یکی از کسانی است که در این جهت کار کرده و در فضای علم فیزیک شهرت زیادی یافته. وی استدلال­هایی شبیه استدلال­هایی طرح کرده است که دیگران هم قبلاً به گونه­های مختلف مطرح کرده بودند. من به آن استدلال­ها نمی­پردازم و وارد تبیین و تقریرهای جدید وی می­شوم.

بنای جدید هاوکینگ در تئوری میم[۳۲] است. نظریّۀ نسبیّت انیشتین و فیزیک کوآنتوم دو نظریّۀ یا مدل مطرح در فیزیک است. هر یک از این دو قلمرو خاصّ خودشان را دارند. نظریّۀ نسبیّت یک نظریّۀ عامّ است و بیشتر در سطح ماکرو و کیهانشناسی پاسخ­گو است، امّا نظریّۀ کوآنتوم عمدتاً در سطح میکرو و ذرّات و جهان زیراتمی کاربرد دارد. چیزی که در عالم فیزیک وجود ندارد یک تئوری جامع است که بتواند کلّ جهان فیزیکی را در سطح خرد و کلان تبیین کند و روابط پدیده­ها را توضیح دهد. مدّت­هاست دانشمندان در تلاشند که به چنین نظریّه­ای دست یابند ولی تاکنون توفیق درخوری کسب نشده است.

پیشنهاد آقای هاوکینگ این است که به جای تلاش برای یافتن یک نظریّۀ جامع می­توان مجموعه­ای از نظریّات را با هم تلفیق کرد. البتّه ممکن است برخی از این نظریّه­ها متعلّق به قلمرو مشترکی باشند و هم­پوشانی پیدا کنند نه اینکه کاملاً نسبت به هم بیگانه باشند و هر کدام قلمرو خاصّی را توصیف کنند. مهمّ این است که نگاه متفاوت این نظریّه­ها به آن قلمرو مشترک باعث تعارض آنها نشود و با مشهودات ما سازگار باشد.

هاوکینگ و دیگران برای تحقّق این اندیشه تلاش­های زیادی انجام دادند امّا این تلاش­ها هنوز به نتیجه مورد قبول و اتکای جامعه علمی نرسیده است. هاوکینگ از ثمرات این تلاش به ویژه در مسئلۀ وجود خدا استفاده می­کند. او در ساخت و پرداخت دیدگاه خود بخشی از نظریّۀ نسبیّت انیشتین را با بخشی از دیدگاه­های مطرح در حوزۀ فیزیک کوآنتوم ترکیب می­کند و به نتایجی می­رسد.

یک نکتۀ اساسی که کلید بحث وی محسوب می­شود و بنیاد نظری دیدگاه او را می­سازد رئالیزم مدل­محور است. این بحث ریشۀ علمی ندارد بلکه یک مبنای معرفت شناختی است و از نظر فلسفی نیز دچار مشکلاتی است. البتّه رئالیزم مدل­محور[۳۳] تقریرهای مختلفی دارد امّا فعلاً با آنها کاری ندارم و بحث را به شیوۀ آقای هاوکینگ طرح می­کنم.

یکی از نکاتی که وی بر آن تأکید دارد این است که جهان دارای یک واقعیّت فی­نفسه، ورای مشاهده­گر، که بگوییم این است و دقیقا این خصوصیّات را دارد نیست. آنچه هست پدیده­ها؛ یعنی امور پدیدار شده در ذهن هستند و واقعیّت فی­نفسه­ای وجود ندارد. این سخن تا حدودی شبیه نظریّۀ کانت است؛ گرچه از جهاتی هم با آن تفاوت­ دارد. از نظر هاوکینگ اموری که برای ما پدیدار می­شوند در چارچوب مدلسازی ذهن ما قرار می­گیرند و واقعیّت فی نفسه و پیراسته از مدلهای ذهنی در دسترس نیست.

وی در توضیح این مطلب می­گوید این مشاهده­گر است که جهان را می­سازد. این به معنای آن نیست که جهان هیچ و پوچ و خیالات ذهن ما باشد؛ در عین حال چنین نیست که یک واقعیّت ثابت معیّن پیش از شناخت ما وجود داشته باشد، جهان یک واقعیّت و یک تاریخ مشخّص ندارد.

هاوکینگ با استفاده از فیزیک کوآنتومی به تدریج کیهان را نیز کوآنتیزه می­کند و نگرش کوانتومی را چیره می­کند.

تصوّر اولیّه این است که واقعیّتی در جهان ذرّات وجود دارد که به دلیل اقداماتی که برای شناخت آن انجام می­دهیم تغییراتی در آن به وجود می­آید و ما آن را با آن تغییرات می­شناسیم. امّا هاوکینگ به تبع مکتب کپنهاگ از این فراتر می­رود و می­گوید اصلاً هیچ وضعیّت متعیَّنی در جهان ذرّات وجود ندارد، جهان ذرّات هیچ تاریخچۀ ثابت و مشخّصی ندارد؛ چه ناظری باشد یا نباشد. وی همین مطلب را به جهان هستی و جهان کیهانی نیز سرایت می­دهد و از نگره چندجهانی[۳۴] و جهان های موازی[۳۵] دفاع نموده و بر آن است که این جهان یک تاریخ ثابت، واحد و مشخّصی ندارد.

وی دربارۀ جهان می­گوید احتمالاً چیزی در حدود ۷/۱۳ میلیارد سال گذشته انبساط عظیم کیهانی موسوم به بیگ بنگ[۳۶] رخ داده است. نکتۀ قابل ذکر این است که از تحقّق بیگ بنگ تا وضع کنونی جهان به گونه­های مختلفی تبیین و توضیح داده شده که اکنون دو نگره اصلی در این زمینه درخور ذکر است:

نگره غایت اندیشانه؛ توضیح اینکه این جهان جهانی است متناسب با زیست ما انسان­ها. این مطلب بسیار روشن است و به همین دلیل که برخی اصل آنتروپیک[۳۷] را مطرح کرده و سیر تحوّل جهان از انفجار اولیّه (بیگ بنگ) تا کنون را مبتنی بر این اصل و دارای تنظیم ظریف[۳۸] می­دانند،‌ یعنی جهان به گونه­ای دقیق تنظیم شده است تا به ما برسد. به عبارت دیگر می­توان گفت که در اینجا یک طرح هوشمندانه[۳۹] و مغز متفکّری به نام خدا وجود داشته که با محاسبات درست جهان را به گونه­ای ساخته است که به ما برسد.

در مقابل بر اساس نگاه علیّت معکوس نه یک جهان بلکه جهان­های متعدّد وجود دارند، جهان یک تاریخ و وضعیّت متعیَّن ندارد بلکه وضعیّت­های بی­نهایتی دارد. به تعبیر هاوکینگ جهان وجود دارد. وضعیّت ما جهانی را که ما در آن قرار داریم ساخته است نه اینکه این جهان ساخته شده باشد تا ما به وجود بیاییم.

ما موجود زنده هستیم و حیات کربن­پایه­مان اقتضائاتی دارد که اگر نباشد چنین حیاتی امکان­پذیر نیست. همان­طور که در فضای اتم هیچ وضعیّت متعیّنی نبود و مشاهده­گر آنچه را که می­شناخت در واقع خودش از طریق ایجاد تغییرات به وجود می­آورد، این جهان را نیز ما ساخته­ایم. وضعیّت و اقتضائات وجودی ما اثر گذاشته و جهانی را به این شکل و متناسب با وضع ما به وجود آورده است. کما اینکه ممکن است در نقاط دیگر حیات­هایی باشد که بنا بر اقتضائات خودشان جهان را به شکلی دیگر بسازند.

از طرف دیگر هاوکینگ بر آن است که در شرایط اولیه و به اصطلاح جهان کوچکی که انفجاربزرگ در آن رخ داده شرایط کوانتومی حاکم است و فضا-زمان در نهایت خمیدگی قرار گرفته و دیگر جهان لبه زمانی و قبلی نداشته تا خداوند جهان را در آن خلق کرده باشد.

دبیر علمی: بسیار متشکّرم. به طور خلاصه باید گفت که آقای هاوکینگ ما را با یک فلسفۀ فیزیک رو به رو می­کند؛ گرچه از برخی مباحث فیزیک نیز استفاده کرده است. همچنان که آقای ارنست مایر در اواخر عمر به صراحت می­گفت من به فلسفۀ زیست­شناسی علاقه­مند هستم و آنچه می­نویسم فلسفۀ زیست­شناسی است.

به نظرم فلسفه­های مضاف به علوم بسیار مهمّ و مورد نیاز ما هستند و بیشتر فرمایش آقای دکتر نیز ناظر به فلسفۀ فیزیک بود.

آقای دکتر اکبری مقاله­ای در مورد الگوهای خداباوری در دوران معاصر نوشته­اند و اکنون هم الگوی بسیار مهمّی از الحاد را مطرح کردند.

من در مواجهه با دانشجویان عمدتاً با رویکرد فلسفۀ اسلامی وارد بحث­های مربوط به نظریّۀ تکامل می­شوم. امّا پاسخ آنها این است که ما سخن شما را نمی­فهمیم. علم برای ما کاربرد دارد. علم، شاتل به فضا می­فرستد و محصول فکر و تلاش دانشمندان کاملاً محسوس و ملموس است. امّا خداباوری شما برای ما چندان قابل احساس و درک نیست.

ما در پاسخ به آنها باید چه بگوییم؟

دکتر اکبری: از جناب آقای دکتر حسینی و جناب آقای دکتر شاکرین بسیار متشکّرم.

ما محصول فکر و تلاش دانشمندان را در زندگی­مان مشاهده می­کنیم امّا خداباوری چه کارکردی برای ما دارد؟

همان­طور که آقای دکتر شاکرین فرمودند در حال حاضر عدّه­ای به دنبال استدلال درست کردن برای الحاد هستند. یکی از روش­های بسیار جالب برای بحث الحاد در دورۀ معاصر توسّط مایکل مارتین[۴۰] مطرح شده است.

وی در کتاب Atheism می­نویسد نگاهی به تاریخ خداباوری نشان می­دهد که شمار ادلّۀ خداباوری بی­حساب هستند ولی برای الحاد فقط یک دلیل وجود دارد و آن عبارت است از مسئلۀ شرّ. او می­گوید در این کتاب تلاش می­کنم مجموعه­ای از استدلال­ها را به نفع الحاد سامان­دهی کنم. مبنای این استدلال­ها تجربه­های بشری است که مورد قبول خداباوران هم هست. اگر بر اساس تجربه­های بشری به نتیجه­ای خلاف خداباوری رسیدیم این نتیجه قابل قبول است.

یکی از استدلال­های وی این است که تجربۀ بشری نشان می­دهد یک پدیدۀ انسانی هر اندازه پیچیده­تر باشد تعداد افرادی که در آن مشارکت می­کنند بیشتر است. مثلاً برای فرستادن یک شاتل به فضا افراد زیادی باید دست به دست هم بدهند و هر کدام قسمتی از کار را به عهده بگیرند. امّا خداباوران می­گویند یک خدای بسیط و تنها وجود دارد که هر کاری و از جمله کارهای بسیار پیچیده را انجام می­دهد. این عقیده با تجربۀ بشر ناسازگار است. تجربه می­گوید اگر یک امر پیچیده باشد باید افراد زیادی در انجام آن مشارکت کنند امّا خداباوران می­گویند این کار را یک نفر انجام می­دهد.

مارتین حدود ۵-۶ استدلال را به همین سبک و بر اساس تجربۀ بشر تنظیم کرده است. البتّه این مطلب ربطی به پاسخ شما نداشت امّا پرسش شما آن را در ذهن من تداعی کرد.

بعد اجتماعی مسئله الحاد

به نظر من مسئلۀ الحاد در دوران معاصر تا حدودی بعد اجتماعی پیدا کرده است. تعبیر الحاد به کار می­رود امّا وقتی عمیق­تر می­شویم می­بینیم که فرد آن را در راستای دین­داری دوران خودش تفسیر می­کند. مثلاً یک استاد دانشگاه را در نظر بگیرید که فقط در کلاس درس حضور دارد و اگر دانشجو شبهه­ای مطرح کند به آن پاسخ ندهد. این نماد دین­داری در جامعه باشد و این دین­داری با مسئلۀ وجود خداوند و اینکه اینها معرّف خداوند هستند پیوند بخورد. بعد این پرسش در ذهن دانشجو شکل بگیرد که این خداباوری قرار است چه کارکردی داشته باشد؟ آیا قرار است یک طبقۀ نخبگانی به عنوان صنف خداباوران به وجود آورد؟ افرادی که دنبال قدرت هستند، می­خواهند همه چیز را در دست خودشان بگیرند و با ما تعامل درجۀ دو داشته باشند.

بنابراین این پرسش که خداباوری چه کارکردی برای ما دارد با جنبۀ اجتماعی حضور دین در جامعه ارتباط زیادی دارد. برای روشن­تر شدن بحث به متون دینی استناد می­کنم. خداوند در قرآن برای نیازهای بشر خودش را در جایگاه انسان نیازمند قرار می­دهد: (مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا)[۴۱] کیست که به خداوند قرض دهد. یا در مورد بعضی از جنگ­های صدر اسلام این تعابیر را به کار می­برد که جایی نرفتید، قدمی بر نداشتید، رنجی نکشیدید مگر اینکه من در آنجا بودم. عین همین مطلب در الهیات مسیحی هم وجود دارد.

برخی در مسئلۀ دین­داری که نماد جدّی خداباوری در طول تاریخ و دوران معاصر محسوب می­شود سراغ این بحث می­روند که خوانش­های ما از دین تا چه اندازه اخلاقی است. یک نگاه این است که بگوییم دین آمده تا به ما بگوید چطور موشک به هوا بفرستیم. گروهی از این تلقّی دفاع می­کنند و تحت عنوان علم دینی می­گویند دین وظیفه دارد که در این زمینه نیز اظهار نظر کند. در این زمینه به بعضی از آیات نیز استشهاد می­کنند؛ از جمله این آیۀ شریفه که (لَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ)[۴۲]. این قرآن کتاب هدایت است و هدایت هم اقسام مختلفی از جمله علمی، اخلاقی و … دارد.

صرف نظر از این نوع نگاه­ها یکی از نیازهای اصلی بشر نیاز به دلسوزی، مراقبت و توجّه به ویژه در زمان گرفتار شدن در رنج­ها است. به نظر من یک دانشجو توقّع ندارد که استاد معارف یا فردی که در جامعه به عنوان دین­دار شناخته می­شود به او بگوید که این مسئلۀ ریاضی را این­طور حلّ کن، ولی این توقّع را دارد که اگر گرفتار شد احساس کند که کسی به فکر اوست و برای او دلسوزی می­کند.

فردی به نام گاتنی[۴۳] آمارهایی را از دانشگاه کمبریج استخراج کرده است. از دانشجویان پرسیده­اند که آیا به خدا اعتقاد دارند یا نه. غالب دانشجویان گفته­اند ما به خدا اعتقاد نداریم. پرسش دیگر این بوده است که آیا زمانی که دچار مشکل می­شوید احساس می­کنید که هنوز کسی هست به فکر شما باشد و بتواند درد شما را برطرف کند. طبق آماری که ایشان استخراج کرده است بالای ۸۰ درصد گفته­اند که ما چنین احساسی داریم.

به نظر من یکی از راهکارها این است که افرادی که در جامعه با برند خداباوری شناخته می­شوند تلقّی­هایی از خداباوری و دین­داری ارائه کنند که خشن و تهدید آمیز نباشد. حدّاقلّ تلقّی این باشد که دین آمده تا یک زیست اخلاقی بسیار خوب را برای ما فراهم کند. این چیزی است که در متون دینی نیز به نحو پررنگی بیان شده. حضرت رسول می­فرماید: «انَّما بُعِثتُ لِاُتمِمَّ مکارم الأخلاق».

ظاهراً در میان کسانی که در جامعۀ ما برند دینی دارند این بعد کم­رنگ است. در میان علما هستند کسانی که افراد آنها را ابتدا با تعابیر تندشان می­شناسند نه با وجهه­ای که باید دلسوزی نسبت به انسان­ها باشد. در ذهن دانشجو این پرسش مطرح است که آیا آن اندازه که من به فکر فقر این شهر یا منطقه هستم فلان عالم هم به فکر هست یا نه.

ما متخصّص تخریب وقایع تاریخی هستیم. در مورد حضرت رسول۶ مشهور است که برخی شکمبۀ گوسفند و شتر بر سر ایشان می­ریختند. حضرت فاطمه۳ ایشان را تمییز می­کردند و حضرت رسول برای هدایت آن فرد دعا می­کردند. تنها چیزی که ما در قبال این داستان می­گوییم این است که چه پیامبر خوبی داشتیم. امّا این یک فهم بسیار نازل از داستان است و باید به لایه­های عمیق­تر آن نفوذ کنیم. پیامبر آنقدر بزرگ و بزرگوار است که افراد آلودگی­های خودشان را بر سر ایشان خالی می­کنند امّا پیامبر پاک می­ماند و آن انسان­ها هم بعد از مدّتی پاک می­شوند.

آیا فردی که برند د معارف اسلامی و حقوق - تفریح و شادی...

ما را در سایت معارف اسلامی و حقوق - تفریح و شادی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3maarefeslami-hoghogh2 بازدید : 38 تاريخ : يکشنبه 5 فروردين 1403 ساعت: 21:14